دسترسی سریع به مقاله
ابوسفيان، صحابه پيامبر بوده، چرا نسبت به او بيمهري ميكنيد؟
ميگويند: ابوسفيان از نامداران صحابه بوده و از جمله فضايل او، شكستن بتهاي كعبه بود كه نشانگر توجه خاص پيامبر به وي بود.
پاسخ
ابوسفيان، جرثومهاي بود كه از روز نخست، در مقابل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ايستاد تا در مكه بود به همراهي ابولهب از آزار پيامبر دست نكشيد، پس از رحلت پيامبر در بيشتر غزوهها دستاندركار بود. در جنگ بدر كه كاروان قريش، نزديك بود در محاصره نيروي اسلام قرار گيرد، او پيامي به سران قريش فرستاد كه هرچه زودتر كاروان تجارتي خود را دريابند و بهطور مجهز حركت كنيد. كاروان قريش با حيله ابوسفيان از محاصره درآمد ولي قريش پس از رسيدن به سرزمين بدر از نجات كاروان آگاه شدند، مع الوصف اصرار ورزيدند با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بجنگند كه تفصيل آن در کتب سيره آمده است.
در جنگ احد، او جنگ را رهبري ميكرد و اصولاً او بود كه قريش را ساماندهي كرد و براي انتقامگيري از مسلمانان به احد آمد و خسارات سنگيني بر مسلمانان وارد كرد.
در جنگ خندق، وي با فعاليّت ميداني توانست ده هزار سرباز از نقاط مختلف شبه جزيره گرد آورد و مدينه را محاصره كند تا به نداي اسلام خاتمه دهد كه در پرتو رشادتهاي سربازان اسلام و مقاومتهاي شبانهروزي آنها و فداكاري علي ( عليه السلام ) بزرگترين قهرمان قريش، عمرو بن عبدود كشته شد و آنها ناچار شدند مدينه را رها كنند و برگردند.
سال هشتم، فرا رسيد و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با نيروي ده هزار نفري، مكه را محاصره كرد و ابوسفيان غافلگير شد و براي حفظ جان، برنامه را عوض كرد و آماده پذيرش ظاهري اسلام شد، درحاليکه در دل، يك ذره به رسالت پيامبر ايمان نداشت.
شگفت اينجاست كه طراح شبهه ميگويد: ابوسفيان بتهاي دور كعبه را شكست و اين يك غلط واضح تاريخي است كه احدي نگفته است، بلكه اين بتها قسمتي به دست پيامبر و قسمتي ديگر به وسيله علي ( عليه السلام ) شكسته شد.
آنچه در تاريخ است، براي شكستن بتهاي ثقيف، پيامبر او را با دو نفر ديگر ارسال كرد كه آنها را بشكنند، آن هم در مقابل ثروتي هنگفت كه از غنايم جنگي اسلام، به او بخشيده شد تا دل او به دست
آيد و از فتنهانگيزي دست بردارد.
ولي متأسفانه، پس از درگذشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز از فتنهانگيزي دست برنداشت. هنگامي كه اميرمؤمنان مشغول تجهيز پيامبر بود و دنياطلبان هم در سقيفه مشغول مصادره خلافت بودند، درِ خانه علي ( عليه السلام ) را زد و گفت: دستت را بده تا با تو بيعت كنم. هدف او بيعت كردن نبود هدفش اين بود كه گروهي از بنياميه پشت سر علي ( عليه السلام ) قرار گيرند و گروههايي پشت سر خليفه برآمده از سقيفه، تا يك جنگ داخلي تمام عيار درگيرد و اسلام نابود گردد و شرك پيروز شود و لذا اميرمؤمنان در پاسخ او گفت: برو من نيازي به بيعت تو ندارم، تو از اول نسبت به اسلام حسن نيت نداشتي و اكنون نيز نداري.(1)
روزي كه عثمان به خلافت نشست، در خانه خليفه، با حضور بزرگان بنياميه، جلسهاي سرّي تشكيل شد و اين پير خرفت كه نابينا شده بود در آنجا حضور داشت و گفت: آيا در اين جلسه غير از ما هم كسي هست؟ گفتند: نه، فقط امويها هستند، او با صداي بلند گفت:
تلقفوها تلقف الكرة فوالله ما من جنة و لا نار.(2)
گوي خلافت را به يكديگر پاس دهيد، به خدايي كه جان ابوسفيان در دست اوست نه بهشتي در كار است و نه دوزخي.
عثمان گفتار او را شنيد، اظهار ناراحتي كرد از آن ترسيد اين سخن به خارج درز كند.درباره شناخت ابوسفيان به كتاب علامه مقريزي ‹النزاع والتخاصم بين بنياميه و بنيهاشم› مراجعه شود. (3)
1. تاريخ طبري، ج2، ص 449.
2. اغاني، ابوالفرج، ج6، ص 356؛ انساب الاشراف، بلاذري، ج4، صص 12 و 13.
3. جدال احسن (نقد و بررسی شبهات وهابیان)، آیت الله سبحانی، ص 321.
2. اغاني، ابوالفرج، ج6، ص 356؛ انساب الاشراف، بلاذري، ج4، صص 12 و 13.
3. جدال احسن (نقد و بررسی شبهات وهابیان)، آیت الله سبحانی، ص 321.